۱۳۹۱ تیر ۲۴, شنبه

شیرین و شکیلا

"شیرین" و "شکیلا" دو نامی اند که با عین حرف آغاز می شوند و هردو پنج حرفی اند. برعلاوه ی آن هردو زن (دختر) اند و در نهایت هردو قربانی اند. اما قربانی شدن "شکیلا" به مراتب دردآور تر و آزاردهنده تر از قربانی شدن" شیرین و همرزمان" اوست. قهرمانان "چهل دختران" در زمانه ی وحشی و خونخواری حماسه ی جاودانه ای آفریدند. آنها با دشمن شناخته شده و بی رحمی روبرو بودند که بعد از قتل عام تمام مردان و کودکان روستا و به آتش کشیدن تمام "ارزگان" چشم تجاوز به آنها دوخته بودند.
" شیرین و همرزمانش" با دانستن آن، کمر به مبارزه و مقاومت بسته بودند و تا آخرین توان رزمیدند و در آخر که زمین برای شان تنگ آمد با پایین انداختن شان از قله ی "گُلخار" به قله ی تاریخ آزادیخواهی عروج کردند. اما، "شکیلا" هرگز تصور نه کرده بود که واحدی بهشتی دشمن اوست و به دست این دشمن تجاوز و کشته می شود. به این دلیل بود که آنها به جای آنکه آماده ی مبارزه و دل-هراس این دشمن باشند، همگی رای داده بودند تا "آقا" نماینده و وکیل آنها شود. اعتماد و حسن نیت آنها نسبت به "آقا" و خانواده اش از این هم فراتر رفت؛ قربان جان خود به خطر انداخت تا از "آقا" محافظت کند و خواهر شکیلا تن به زحمت داد تا فامیل آقا راحت باشد. "شکیلا" نیز با صداقت و اعتماد تمام رفته بود که خواهرش را در کارهای خانه ی "آقا" کمک کند. اما پاسخ این همه صداقت و اعتماد، تجاوز بر شکیلا و کشتن او بود. بدتر از همه متهم کردن شکیلای قربانی به خودکشی و بعد تر متهم کردن قربان به قتل "شکیلا" بود و اکنون درد آور تر از همه تلاش های سیاسی برای تبرئه متجاوزِ قاتل است. اما... 
شکیلا! تو هرگز فراموش نخواهی شد. تو برای ما به نماد ماندگاری تبدیل خواهی شد که قربانیِِ خیانت شده ای، قربانیِ اعتماد مردم ساده لوح مذهبی و قربانی خدمات صادقانه ات. یاد تو و نام تو به مثابه ی هشداری تکان دهنده ی است که ما را به خود آگاهی و توجه به جامعه مان فرا میخواند، جامعه ای که شدیدا به "ویروس جذام" مذهبی آلوده شده است.