افغانستان تنها کشور در این کره ی خاکی ست که جوانان آن در اول با هزار امید و خوش بینی به آینده وبعد از مدتی از سر ناگزیری و برای گذراندن وقت و شنیدن و گفتن فکاهی به دانشگاههای آن رو می آورند. با وجود سرمایه گذاری ها و کوشش های مداوم و مقطعی بعضی کشورها و مؤسسات خارجی برای ارتقای ظرفیت و آشنا ساختن استادان و مدیران دانشگاهی با روشهای جدید مدیریت علمی و برخوردهای مدنی و سالم و تدریس و تحقیق دانشگاهی؛ این دانشگاه هرگز نتوانسته آن داده ها را جذب و هضم کند و اندک تغییری در حال تاسف بار خویش ایجاد نماید و در واقع تمام امیدها را برای احیای مراکز علمی و تحقیقاتی در این کشور به نا امیدی مبدل ساخته است. ازاین میان دانشگاه کابل به عنوان دانشگاه مرکزی و بزرگترین دانشگاه کشور از بیشترین بودجه برای احیایش وبالاترین تعداد بورسهای خارجی برای استادانش برخوردار گردیده است، اما با تاسف با گذشت ده سال از این همه تلاش و مصرف، این دانشگاه در همان لجنی غرق است که در اول بود و توسط کسانی اداره می گردد که همزاد و همرنگ این لجن اند و با القاب مطنطن و دهان پر، قوت چاق وچرب شان را تنها درمیان این لجن می یابند. آنهای که با استفاده از بورسهای تحصیلی چند شام و صباحی را اکثرا در هند و پاکستان و بعضا در کشورهای غربی سپری می کنند اکثرا خنثی و بی خاصیت بر می گردند و آنهای که تغییری را در رویکرد علمی شان تجربه می کنند یا از استادی در دانشگاه کابل منصرف می گردند و یا به زودی در زیر چرخهای فساد و فحشاء حاکم بر این به اصطلاح دانشگاه منفعل ساخته می شوند. یکی از نمونه های این فساد پروری و فحشاء گستری سرکوب روحیه ی تحقیق و پژوهشگری دانشجویان در کل و ناکام کردن اجباری دانشجویان ارزنده ی هزاره است. مدیران فاسد و استادان خائن با این کار به دوهدف غیر انسانی شان دست می یابند؛ یکی، نشان دادن زور و صلاحیت شان به دانشجویان است تا جرئت طرح هرگونه سوال را که آنرا گستاخی نابخشودنی می دانند، بگیرند و دو، افراد خاص مورد نظرشان را در درجه ی صنفی قرار دهند که در مقابل هرگونه خواست استادان تمکین می کنند؛ که با تطبیق این طرح شوم و خطرناک پسران چاپلوس و واسطه دار و دختران خوشخند و خوش اندام چانس بالایی برای استاد شدن در آینده را کسب میکنند. برای نمونه از دو خواهر به نام های آرین قیامی و وژمه قیامی می توان نام برد که هردو در اول اندام خوش، صورت زیبا و دلهای بازی داشته اند که ازدست و دل بازی آنها دانشجویان خوش صورت وخوش اندام پسر نیز تعارف ها دریافت کرده اند؛اولی به مقام معاونیت دانشکده ی علوم اجتماعی و استادی و دومی نیز به مقام استادی در این دانشکده دست یافته است. در این میان جوانان هزاره تبار به دو دلیل زیر از چانس خیلی کمی برای استاد شدن در دانشگاه برخوردار اند؛ اول، به دلیل تبعیض آشکاری که از قرنها بدین سو علیه این مردم اعمال می شود و دوم ، کمتر جوان هزاره ی پیدا می شود که بخاطر قرارگرفتن در درجه ی صنفی بالا کفش استاد را واکس بزند و به تملق و چاپلوسی روی آورد؛ زیرا طبیعت پاک و سرشت خالص هزارگی هرگز با چنین کارهای حقیرانه سازگار نیست.
در نتیجه می توان نوشت که اگربه زودی انقلابی در دانشگاه های کشور به وقوع نپیوندد؛ تمام دانشگاههای کشور به ویژه دانشگاه کابل به مرکز بزرگ و غیرقابل کنترول تولید فساد، فحشاء، تبعیض و تعصب تبدیل خواهد گشت که بربادی این نسل و چندین نسل آینده را در پی خواهد داشت.