۱۳۹۰ اسفند ۸, دوشنبه

عجله کار شیطان است

امروز صبح که تازه از خواب برخاسته بودم، با شتاب رفتم به دکان، که در ابتدایی کوچه محل اقامتم موقعیت دارد. از دکاندار که مرد شصت- شصت و پنج ساله است، خواستم برایم صدافغانی کریدت کارت روشن بدهد. کارت را گرفته دوان دوان برگشتم اتاق. در اتاق کارت را خراشیده هر قدر کوشش کردم تا در مبایلم اظافه شود، نشد. یکدفعه متوجه شدم دکاندار به عوض کارت روشن، کارت افغان بیسیم داده و من هم بدون اینکه متوجه شوم آنرا با خود گرفته آورده ام اتاق. با کمی عصبانیت دوباره رفتم دکان. این بار پیرمرد نبود، پسر جوانش سر جای پدر نشسته بود.
 درحالیکه چشمان دکاندار جوان به من دوخته شده بود از در وارد شدم.
-         سلام!
-         الیکم، چه کار داری بچه خاله؟
-         پدرت پیشتر به عوض کارت روشن افغان بیسیم داده است. این از خودت، به من کارت روشن بده!
-         نه بچیش، تراش کدی، نمیشه
-         خوب، مصرف نشده، من اصلا سیمکارت افغان بیسیم ندارم
-         به مه کار نیست
-         گفتم مصرف نشده، اگر مصرف شده بود، بیا پولش را بگیر
-         گفتم به مه کارنیست
-         خدا حافظ!
-         برو!

۱۳۹۰ اسفند ۷, یکشنبه

نمايش و نقد فلم در خانه فرهنگ افغانستان

 بعد از ظهر روز جمعه برای تماشای فلمی از بصیر سیرت  به نام "افغانستان کوچک" با دوستی رفته بودم خانه فرهنگ افعانستان. نمایش فلم با نیم ساعت تأخیر بدون حضور کارگردان ساعت دو و نیم آغاز شد.
در باره فلم چیزی نمی توانم بگویم چون اهل سینما و فلم نیستم؛ شاید دوستان اهل سینما و آشنا با نقد سینما نقدش کنند.
اما آنچه وجدان مرا آزرده ساخت برخوردی – که آنرا نقد می نامیدند- بود. دسته سه – چهار نفریِ هرچه توانستند بطور غیر منصفانه ی بد گفتند و فلم را کم ارزش دانستند و عقده گشایی کردند تا جاییکه کلمات آخری شان شباهت زیادی به دُشنام و فحش داشت.
پرسشهای که در ذهن من ایجاد شد این بود: آیا نقد معیاری دارد؟ آیا دشنام هم نقد است؟ و آیا هرکسی صلاحیت نقد را دارد؟
برای کسانی که دو یا سه کتاب و چند مقاله در گستره ی نقد خوانده باشند پاسخ شاید آسان به نظر آید، اما اگر به واقعیت های جامعه و "شخصیت" های به اصطلاح فرهنگی شان چشم بدوزند یقینا معمای بزرگی در برابر شان خواهد ایستاد. 
متأسفانه اکثر جوان های ما امروزه زیر تأثیر شعارها و فضاسازی های بازاری  و رسانه ای دست به کاری میزنند تا علاقه ی درونی و گرایش فکری.
پس در چنین فضایی بعید نیست که جوانی "نقد" فلم و اثر هنری را با "انتقاد" های سیاسی که اکثرا با بوتل اندازی و تبادل مُشت و لگد نمود می یابد یکی بداند.