۱۳۹۱ اردیبهشت ۴, دوشنبه

دایکندی: جغرافیای تحریم و فاجعه


ولایت دایکندی کنونی بخش اعظم ارزگان تاریخی است که از سال 1384 بدینسو به ولایت جداگانه تبدیل شده است. این ولایت از بهم پیوستن ولسوالی های کجران، گیزاب (گیزو)، دایکندی و شهرستان شکل گرفت که به زودی بعد از ولایت شدن آن، ولسوالی شهرستان؛ به دو ولسوالی شهرستان و میرامور، ولسوالی دایکندی؛ به ولسوالی های خدیر، اشترلی، سنگ و تخت و بندر و ولسوالی نیلی (مرکز دایکندی)، ولسوالی کجران؛ به ولسوالی های کجران و کیتی تجزیه شدند.
همزمان با تأسیس این ولایت و باالتبع تأسیس ولسوالی های دایکندی، شور و اشتیاق مردم این ولایت برای آبادی ولایت شان و تغییر وضع زندگی شان نیز به اوج رسید. درفضای چنین شور و اشتیاق برای همکاری با دولت و تحکیم پایه های حکومت داری محلی، از طرف مردم بود که در سراسر ولسوالی های آن، حاکمیت دولت و نظم لازم برای حکومت داری با امکانات نزدیک به هیچ و با حضور نمادین یکی –دو مامور دولتی اعمال و تأمین گردید. این در حالی بود که جامعه ی جهانی با تمام قوای نظامی وصرف ملیونها دالر مشوق، در دگر مناطق افغانستان، به ویژه مناطق پشتون نشین، سرگرم مبارزه برای زمینه سازی پذیرش دولت افغانستان بودند.
دلیل این استقبال از جامعه جهانی و همکاری صادقانه ی آنها با دولت تشکیل شده در سایه حضور جامعه جهانی واضح بود: مردم ارزگان و سراسر هزارستان در تاریخ سیاه معاصر این کشور همیشه سرکوب شده بودند. حکومت های فاشیستی-قبیلوی حاکم بر این کشور هرگز جمع آوری مالیات کمرشکن، غصب سرزمین های آبایی این مردم، کوچ اجباری، کشتار هدفمند، و از بین بردن هرگونه فرصت برای رشد این مردم را فراموش و متوقف نمی کرد. تمام این فجایع، با وجود پنهان کاری ها و تلاشهای مداوم دستگاههای سلطه ی قبیلوی برای جعل و انکار وقایع تاریخی، در تاریخ معاصر این سرزمین نفرین شده راه یافته است.
چنین سرگذشت تاریخی بود که هزارستان سوخته در آتش افروخته ی تبعیض و ارزگان را بیشتر از سایر مردمان این کشور برای استفاده از هر فرصت ممکن برای پایان بخشیدن به محرومیت های چندین قرنه و بهسازی آینده شان آماده کرده بود؛ به ویژه، این بار که نوید دهنده ی تغییر و پیام آور آغاز زندگی بدون تبعیض و برخوردار از تمام حقوق شهروندی، جامعه جهانی و در رأس آن ایالات متحده آمریکا بود.
اما، متاسفانه، اکنون که از آغاز آن روزهای پر از امید سالها می گذرد، خوب فهمیده ایم که ولایت شدن این سرزمین هیچ سودی به حال باشندگان آن نبخشیده است؛ بل دولت فاسد مرکزی هدفش از تشکیل ولایت، مشخص سازی "جغرافیای تحریم و خطه فراموش شده ی فاجعه" بوده است. جداسازی ولسوالی گیزاب از پیکره دایکندی، که قسمتی از باشندگان آنرا برادران پشتون تشکیل میدهند، فقط با این رویکرد است که قابل فهم و توجیه می گردد (توجیه از نوع رایج آن در میان حاکمان افغانستان).
برعلاوه ی آن، هیچ در نظر گرفتن سهم هزارستان و ولایت دایکندی از بودجه ی ملی، تنها در قالب این فرضیه (مشخص سازی جغرافیای تحریم) است  که درک می گردد. در غیر آن، نیاز های مبرم این مناطق به پروژه های زیربنایی و توسعه ای و در نظر گرفتن محرومیت های تحمیل شده ی چندین قرنه بر این مناطق، ملیون ها دالر بودجه و توجه ویژه ی نهادها و کشورهای بزرگ کمک کننده ی بین المللی را می طلبد.
از سوی دیگر، جامعه ی جهانی و ایالات متحده ی آمریکا، به جای مطالعه ی درست وضعیت افغانستان پس جنگ و درک تجربه ی تلخ تاریخی این کشور، گوش به فرمان و کورِ دنباله روِ حلقات خاص فاشیستیِ قبیله گرا گردیدند. این دنباله روی و هدایت گیری از حلقات مغرض و سیاسیون مریض، از یکسو مناطق خاصی را هم چنان از کمک های بین المللی بی نصیب گذاشت و ازی سوی دیگر، ملیون ها دالر کمک جامعه جهانی را، که به تمام مردم افغانستان تعلق داشت، به آب انداخت. بی توجهی جامعه جهانی به مناطق امن و دارای زمینه های کاملا مساعد برای بازسازی و ایجاد زیربناهای اقتصادی، از عمده ترین دلایل ناکامی آنها در افغانستان می باشد. در اثر چنین اشتباهی، ملیون ها دالر آمریکایی در مناطقی مصرف گردید که هرگز آماده ی پذیرش آن نبودند، بل به عنوان جهاد کمر به تخریب و مبارزه علیه آن بسته بودند.
در نتیجه ی ارتکاب این اشتباه، از سوی جامعه ی جهانی و ایالات متحده ی آمریکا بود که هیچ پروژه ی انکشافی و برنامه ی دراز مدت توسعه ای در مناطق مرکزی طرح و تطبیق نه گردید و ولایات کاملا امنی چون دایکندی مثل سابق فراموش شده و به دور از توجه باقی ماند.
به دلایل ناشی از این تبعیض توسط دولت افغانستان و به تأسی از آن، تبعیض و بی توجهی جامعه جهانی است که در سراسر ولایت دایکندی حتی چند متر سرک درجه دو هم وجود ندارد. در مسیر راههای دشوار گذر و کوهستانی دایکندی است که سالانه صدها انسان در اثر منحرف شدن موترها از سرک، جان شان را از دست می دهند؛ و یا در زمستان ها در برفکوچ و بهمن بدون اینکه کسی از حال آنها با خبر شود، در سکوت و سرما جان می بازند. هزاران انسان به دلیل نبود امکانات و تسهیلات صحی فقط با شیوع بیماری های فصلی معمولی از بین میروند و صدها کودک دانش آموز آن در مقابل باد و باران بهار و خزان و آفتاب سوزان تابستان مظلومانه و خاموش می پوسند و می سازند.

نتیجه

مردم ولایت دایکندی به دلیل تبعیض سیستماتیک حکومت های قبیله گرا و استبدادی، همیشه مورد ستم و محروم بوده است. این ستم و محرومیت از ابعاد ملی فراتر رفته و حتی از طرف جامعه جهانی در نحوه و کیفیت توزیع کمک ها و در نظر گرفتن پروژه های بازسازی نیز اعمال گردیده است. تداوم چنین بی توجهی وتبعیض علیه مردم دایکندی از چندین قرن تا به امروز، این ولایت را به "خطه ی فراموش شده ی فاجعه" تبدیل کرده است. اکنون برنهادهای مدنی و در جستجوی عدالت و رسانه هاست که این دولت فاسد  را متوجه تبهکاری ها و جامعه ی جهانی "راه گم کرده" را متوجه اشتباهاتش کنند، و نگذارند صادق ترین و صلح دوست ترین شهروندان این کشوردراثر نادیده انگاری و بی توجهی دولت و جامعه جهانی همیشه شاهد و موضوع  فاجعه باشند.