۱۳۹۰ مهر ۱, جمعه

نان حرف اول را می زند


سه جلسه وبلاگ نویسی را در خانه فرهنگ افغانستان شرکت کردم؛ خیلی دوست داشتم بتوانم ادامه اش بدهم، اما نتوانستم . می خواستم خیلی جدی وبلاگ نویسی کنم و کتاب به ویژه شعر و رومان بخوانم،‌اما این روزها نه جدی که هیچ کتاب نمی توانم بخوانم. چهار روز میشود برای پنج ساعت در جایی گم می شوم و راست و دروغ واژه ها و جمله های انگلیسی را به فارسی برمی گردانم. اصلا از کاری که میکنم خوش نیستم، چون –اول- تمام جمله ها و واژه ها مربوط به ابزارها و آلات موتر و تجهیزات نظامی می شود ، و-دوم- وقتم را برای کتاب خواندن  و سرزدن از سایت های دلخواه از من می گیرد. با این وجود هرروز می روم و در آنجا سرم را چب و رنگم را گم می کنم. این آنجا رفتنم دلایل گنگ و زیادی ندارد؛ فقط به یک دلیل آنجا می روم: شاید چند افغانی به دست آید تا از کم پولی و بی خرچی رنجی زیادی نه کشم. فکر می کنم برای تمام افراد جوامع جهان سومی نان حرف اول را می زند. تا مشکل گرسنگی  در دنیای امروز ما حل نشود حرف زدن از هر چیز دیگری  بی مورد و حتا احمقانه است. کسی که گرسنه است چگونه می تواند به آزادی بیاندیشد و یا برای دموکراسی مبارزه نماید. چنین فردی اولین مبارزه را برای سیر کردن شکمش می کند و به بعد به رفاه در زندگی اش می اندیشد و در مرحله سوم اگر حوصله و فکرش را داشت برای آزادی و دیموکراسی. حالا هم اگر ما بخواهیم جامعه خویش را از ورطه ی که در آن غرق است بیرون بکشیم ؛‌ فقط با کار کردن روی نهاد های اقتصادی و ایجاد سازمان های نیرومند بازرگانی  ممکن است. بعد از حل مسئله اقتصادی با نیرو و جرئت کافی برای آزادی، دموکراسی و...حرکت کرده می توانیم.

هیچ نظری موجود نیست: